ارسال پاسخ
تعداد بازدید 236
نویسنده پیام
Sohrab آفلاین


ارسال‌ها : 282
عضویت: 27 /7 /1391
سن: 17
تشکرها : 89
تشکر شده : 118
داستان دو دیوانه

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند
فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد…

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه…

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟


امضای کاربر : بعضیا هم هستن که به هرکی میرسن میگن:
تو نیمه ی گمشده ی من هستی که دنبالت میگشتم …
خب لامصب مگه نیمه ی گمشده ی تو به چند قسمت مساوی تو جهان تقسیم شده،
که هر دفعه یکیشو پیدا میکنی ؟
دوشنبه 11 دی 1391 - 22:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از Sohrab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elyas &
mobin آفلاین



ارسال‌ها : 776
عضویت: 3 /10 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 18
تعداد اخطار: 1

تشکر شده : 138
داستان دو دیوانه


امضای کاربر :


عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...
خط به خط تمام گفته هایم را...
خواسته هایم را...
امــــــــــا...
امـــــا ... برای دیگری
[align=center]
[b][size=x-small]ღ گفت : پای رفتن نـدارم ، راست می گفت !!! بـــا ســر
سه شنبه 12 دی 1391 - 11:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arezoo75 آفلاین



ارسال‌ها : 188
عضویت: 4 /10 /1391
محل زندگی: shiraz
سن: 16
شناسه یاهو: arezooo74
تشکرها : 36
تشکر شده : 7
داستان دو دیوانه


شنبه 23 دی 1391 - 21:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mobin آفلاین



ارسال‌ها : 776
عضویت: 3 /10 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 18
تعداد اخطار: 1

تشکر شده : 138
داستان دو دیوانه


امضای کاربر :


عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...
خط به خط تمام گفته هایم را...
خواسته هایم را...
امــــــــــا...
امـــــا ... برای دیگری
[align=center]
[b][size=x-small]ღ گفت : پای رفتن نـدارم ، راست می گفت !!! بـــا ســر
یکشنبه 24 دی 1391 - 11:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elyas آفلاین



ارسال‌ها : 136
عضویت: 2 /11 /1391
محل زندگی: مشهد
شناسه یاهو: [email protected]
تشکرها : 80
تشکر شده : 7
داستان دو دیوانه

ایول


دوشنبه 02 بهمن 1391 - 21:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :